شهید رجب علی محمدزاده
شهید رجب علی محمدزاده در سال ۱۳۴۰ در روستای نوده از توابع شهرستان بجنورد استان خراسان شمالی دیده به جهان گشود. بعد از پیروزی انقلاب درس را رها و فعالیت خود را در بسیج مستضعفین بجنورد آغاز کرد. بعد از مدتی و با گذراندن یک دوره مقدماتی در سال ۶۰ عازم کردستان شد. در سال ۶۱ به عضویت رسمی سپاه در بجنورد در آمد. در سال ۶۲ در بسیج لشکر ۵ نصر خدمتش را ادامه داد. در سال ۶۳ به عنوان جانشین یگان دریایی لشکر منصوب شد و به آموزش گردان های خط شکن دریایی پرداخت تا برای عملیات والفجر ۸ آماده شوند. بعد از فتح فاو به فرماندهی گردان خط شکن نصرالله منصوب شد. قبل از شروع عملیات کربلای ۴ شروع به جذب نیروهای مخلص و بسیجی از شهرهای بجنورد، شیروان و آشخانه و دیگر شهرها کرد. در عملیات کربلای ۴ به خاطر جان فشانی از ناحیه پا مجروح شد. با وجود مجروحیت در عملیات کربلای ۵ شرکت کرد. در عملیات های غرب کشور و دیگر عملیات ها در مناطق جنوب تا پایان جنگ حضور فعال داشت. بعد از پذیرش قطعنامه، دوره های آموزش عالی دافوس را گذراند و در سال ۶۹ به عنوان جانشین تیپ ۲ سپاه بجنورد منصوب شد. همزمان با تشکیل تیپ جوادالائمه (ع) به مدت پنج سال به عنوان رئیس ستاد تیپ انجام وظیفه کرد و به مدت دو سال به مناطق غرب و جنوب اعزام شدند. در سال ۷۷ به دلیل ناامنی های شرق کشور به همراه تیپ ۲ بجنورد عازم مناطق شرق کشور شد. بعد از گذشت پنج ماه به عنوان فرمانده تیپ منصوب شد. با فرماندهی ایشان عملیات گوناگونی برای مقابله با اشرار صورت گرفت. بعد از بازگشت به بجنورد، به سمت های معاونت عملیات لشکر ۵ و عملیات قرارگاه ثامن الائمه منصوب شد. در فرآیند استان شدن خراسان جنوبی به عنوان ارشد سپاه استان انتخاب شد. اما دوباره زمین سیستان او را فراخواند تا در جواب لبیک یار دیرینه اش شهید شوشتری، به عنوان فرمانده تیپ مستقل سلمان و قرارگاه شهید حسینی و بعد از گذشت یک سال به عنوان فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان منصوب شود سرانجام در تاریخ ۲۶/ ۷ / ۸۸ در حالی که پنجمین همایش گردهمایی قبایل و طرایف منطقه را برگزار می کردند، به دست اشرار کوردل به شهادت رسید.
خاطره ای از شهید
شهید علی رمضانی در عملیات بیت المقدس ۲ به گردان آمدند و به خاطر تجربیاتشان معاون آقا رجب شدند. در قسمتی از عملیات بود که بر اثر اصابت خمپاره زمانی، برادر رمضانی و بایرام کریمی به شهادت رسیدند و آقا رجب زخمی شد. ما ابتدا فکر کردیم که ایشان هم رفت. چون ترکش شکمشان را شکافته بود. هوای شکم تخلیه شده بود و ایشان نمیتوانست حرف بزند. یکی از دوستان، آقا رجب را کول گرفت و به عقب رساند که بعدا خبر خوش زنده بودنشان به ما رسید. وقتی ما برای تشییع شهید رمضانی به بجنورد آمدیم، دیدیم روی تابلوها نوشتهاند: «فرمانده گردان نصرالله، شهید رمضانی» در حالی که فرمانده، آقا رجب بود، اما با از خودگذشتگی گفته بودند همهجا نام ایشان را بنویسند.