شهید جواد حاج خداکرم

زندگینامه

شهید جواد حاج خداکرم

جواد حاج خداکرم در سال ١٣٤٣ در جنوب شهر تهران به دنیا آمد. او از همان دوران طفولیت ضمن تحصیل، با برادر شهیدش ابراهیم حاج خداکرم مبارزات خود را در قالب تهیه و پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره) شروع کرد. از همان ابتدای انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت شد. مدتی را در کردستان فعالیت کرد و بعد با شروع جنگ تحمیلی به جبهه خرمشهر آمد و در آغاز به عنوان معاون گردان در خدمت برادر شهیدش که در آن زمان فرمانده گردان «میثم» بود، به صف بعثی‌ها زد. سردار شهید «ابراهیم حاج خداکرم»در این مقطع به شهادت رسید. جواد سپس به سمت معاونت فرماندهی آموزش لشکر روح‌الله منصوب شد. بعد از قبول قطعنامه ٥٩٨ وی به مدت دو سال و اندی در ارومیه و کردستان مشغول خدمت شد و بعد به قم رفت و حدود دو سال هم در قم خدمت کرد. به لحاظ اینکه منطقه سیستان و بلوچستان نیاز به فرمانده‌ای مقتدر داشت، به ایشان پیشنهاد دادند به آن منطقه برود و او هم چون دستور ولایت فقیه بود پذیرفت و وارد کار شد.

این شهید بزرگ و قهرمان ملی، پس از سال‌ها مبارزه و جهاد، در جریان مقابله با قاچاقچیان مواد مخدر در تاریخ ١٣٧٦/٨/٢٥ در منطقه‌ای به نام شیلر در شهرستان زابل به شهادت رسید.

شهید حاج خداکرم در دوران عمر پربارش مسئولیت‌های زیادی داشت. از جمله: فرمانده کمیته انقلاب اسلامی مسجد علی ابن ابی طالب (ع)، عضو شورای فرماندهی ستاد ٦ منطقه ١٠ تهران، فرمانده ستاد چهار منطقه ١٠ تهران، فرمانده ستاد ٢ منطقه ٣ کمیته انقلاب اسلامی تهران، فرمانده ستاد امربه معروف و نهی از منکر کمیته انقلاب اسلامی استان تهران، فرمانده اداره مرز گلوگاه‌های کشور و فرمانده دژبان کل کمیته انقلاب اسلامی کشور، فرمانده پادگان قوامین و معاونت آموزش لشکر ٢٨ روح‌الله (ره)، فرمانده عملیات کمیته انقلاب اسلامی آذربایجان غربی و کردستان، بعد از ادغام نیروها معاونت هماهنگ کننده استان تهران و فرمانده نیروی انتظامی کرج، فرمانده منطقه انتظامی شهرستان قم تا سال ٧٤، جانشین ناحیه سیستان و بلوچستان سال ٧٤، فرمانده ناحیه انتظامی استان سیستان و بلوچستان از سال ٧٥ تا تاریخ شهادت در آبان ماه سال ٧٦.

خاطره ای از شهید

آقا جواد در محله‌شان حامی مستضعفین و ضعیفان بود و از آن‌ها حمایت می‌کرد. یک روز از مدرسه آمده بودم. اول سال بود، کتاب‌های جدیدی گرفته بودم. گفت: کتاب‌ها را بیاورید. از اول کتاب، عکس شاه، فرح و ولیعهد را برید و گفت: این عکس‌ها حواس شما را پرت می‌کند و نمی‌توانید درس بخوانید.