عبدالله میثمی
شهید میثمی در سال ۱۳۳۴ در خانواده ای مؤمن در شهر اصفهان متولد شد. از نوجوانی شور و علاقه خاصی به مسایل مذهبی و ترویج و تبلیغ علوم الهی داشت و شاید همین انگیزه او را در مسیر فراگیری دروس حوزوی و ورود به سلک روحانیت و طلبگی قرار داد. این شهید بزرگوار در کنار کسب علوم دینی، انجمن دینی و خیریه، هیئت حضرت رقیه ، کلاس های آموزش قرآن و صندوق قرض الحسنه را پایه گذاری کرده که به تدریج همین محافل دوستانه به جلسات مخفی برای مبارزه با رژیم پهلوی تبدیل شد. شهید میثمی که سی ماه از عمر پر ثمرش را در زندان ستم شاهی به سر برده بود، در سال ۱۳۵۷ به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت رشید ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) از زندان آزاد شد.
او با پیروزی انقلاب اسلامی، برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. سپس در کنار دوست دیرینه اش« روحانی شهید مصطفی ردانی پور» و برای یاری رساندن به نهضت اسلامی، مدتی را در کردستان گذراند و از آنجا به دنبال تشکیل سپاه در یاسوج، به آن شهر عزیمت کرد تا در کنار عزیزان پاسدار به سازماندهی و ارشاد عشایر محروم بپردازد. پس از سی ماه خدمت و تلاش شبانه روزی در آن منطقه محروم، از سوی نماینده حضرت امام (ره) در سپاه (شهید محلاتی) به عنوان مسئول دفتر نمایندگی حضرت امام در منطقه نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویر احمد) و بعد از مدتی به مسئولیت نمایندگی امام در قرارگاه خاتم الانبیاء – که قرارگاه مرکزی و هدایت کننده همه نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود – برگزیده شد. شهید میثمی در کوران حوادث انقلاب و جنگ بر این نکته تأکید می کرد که: «وقتی انسان برای خدا کار کند، هر چند هم آن کار کوچک باشد، چنان نمود دارد که اصلا خودش هم باور نمی کند.» شهید میثمی همواره مسئولیت عظیم فرماندهان و نیروهای رزمنده و امانت سنگین و بار مسئولیت شهدا را یاد آوری می کرد و می گفت: «خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های آنها را به پشت جبهه منتقل نکنیم، گنهکاریم.» او سرانجام در سحرگاهان شب دوم عملیات کربلای ۵ در تاریخ۹/ ۱۱ / ۱۳۶۵ از ناحیه ی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار معبود نایل شد.
خاطره ای از شهید
در حالی که به اتفاق او برای شرکت در جلسه ای که رزمندگان لشکر ۱۰ سید الشهدا به مناسبت شهادت سردار کلهر منعقد کرده بود می رفتیم و بنا بود این بزرگوار در آن جلسه سخنرانی کند، در بین راه گفت: «از بس در جلسات شهادت سرداران سپاه اسلام سخنرانی کرده ام، از خودم بدم می آید و از خدا خواسته ام در این عملیات مرا هم بپذیرد و من مردم را در این عملیات از خدا می گیرم.» چند روزی نگذشت که این پاداش بزرگ را دریافت کرد.