سید یوسف کابلی
سید یوسف کابلی در سال ۱۳۳۵ در یک خانواده مذهبی در تهران متولد شد. پس از دریافت مدرک دیپلم، در دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسی مکانیک به تحصیل پرداخت. او با دوستان صمیمی خود برای پخش اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام خمینی (ره) به شهرهای بابل، بابلسر، آمل، نوشهر، چالوس، تنکابن و لاهیجان سفر می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد و مدتی در مساجد، به آموزش نظامی نیروهای مردمی پرداخت. با شروع غائله کردستان و تحرکات ضدانقلاب به مریوان اعزام شد و به عنوان فرمانده گردان، به مقابله با گروهکها برخاست. پس از مدتی، واحدهای ضد زره (شکار تانک) سپاه را تشکیل داد. شهید کابلی در عملیات آزادسازی مناطق راهبردی مریوان حضوری پرشور داشت. در عملیات آزادسازی مناطق دزلی به عنوان معاون عملیات سپاه دزلی وارد عمل شد و در عملیات آزادسازی مناطق حساس اورامانات شرکت جست. او با وجود مجروحیت و معلولیت، در عملیات فتح المبین شرکت فعالانه داشت و توپخانه ۱۲۲ مم. سپاه را راه انداخت. در عملیات بیت المقدس، فرماندهی توپخانه ۱۲۲ مم. را به عهده گرفت. وی در لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به عنوان چهره ای ممتاز خوش درخشید. در عملیات مسلم بن عقیل در مسئولیت توپخانه قرارگاه نجف انجام وظیفه کرد. وی تیپ پیاده – مکانیزه ذوالفقار را نیز سازماندهی کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، به عنوان مسئول طرح و برنامه تیپ ذوالفقار وارد عمل شد. در عملیات والفجر۱، مسئولیت تیپ ۲ سلمان از لشکر ۲۷ را بر عهده گرفت و با لیاقت تمام از عهده آن بر آمد. در عملیات والفجر ۳ به عنوان معاون تیپ پیاده – مکانیزه ذوالفقار منصوب شد و در عملیات والفجر ۴، خیبر و بدر به عنوان فرمانده تیپ ذوالفقار وارد عمل شد و حماسه ها آفرید. او سرانجام در ۱۸ بهمن ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵، شهد شهادت نوشید.
خاطره ای از شهید
در محور عملیاتی شلمچه در خاکریزهای نونی شکل که دشمن برای کند کردن حرکت نیروهای اسلام طراحی کرده بود، همراه شهید کابلی برای سرکشی و شناسایی وارد منطقه شدیم. مقداری که در کانال های سیمانی حرکت کردیم، او به بالای کانال رفت و در دید دشمن روی خاکریز به حرکت خود ادامه داد. من هم بلافاصله پشت سر فرمانده دلیر خود به بالای خاکریز رفتم که ناگهان شهید یوسف کابلی خطاب به من گفت: «برو پایین خطر دارد.» من که تعجب کرده بودم، گفتم: اگر خطر دارد پس چرا شما اینجا باشید من بروم پایین؟ فرمانده مهربان گفت: «عزیز من، تکلیف من با شما فرق دارد. شما وظیفه تان این است که الان در کانال حرکت کنید ولی من تکلیفم این است که به رزمندگان اسلام قوت قلب و روحیه بدهم. پس برو پایین و مراقب جانت باش. نباید بی دلیل جانتان را به خطر بیندازید. هر کس وظیفه ای دارد.»