حمیدرضا سهیلیان
شهید سهیلیان در ۲۸ فروردین سال ۱۳۳۳ در تهران چشم به جهان گشود. تحصیلات را تا مقطع دیپلم ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ برای خلبانی بالگرد در هوانیروز استخدام شد. پس از گذراندن دوره های نظامی، زبان انگلیسی و تخصص پرواز در تهران و پایگاه مرکز آموزش هوانیروز اصفهان، در زمینه پرواز با بالگرد کبری فارغ التحصیل شد. اولین واحد خدمتی خلبان سهیلیان با درجه ستوان سومی در پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. او از متعهدترین خلبانان هوانیروز بود که ایمان و تخصص را با هم عجین و پروازهای بی شماری پس از انقلاب در مناطق آشوب زده به خصوص غرب کشور داشت. به جرئت می توان گفت شهید سهیلیان از یاران صدیق و باوفای خلبانان شهیدی چون شیرودی، کشوری، پیشگاه هادیان، داورزاده و دیگر نیروهای مؤمن و سلحشور هوانیروز بود که در منطقه غرب کشور تا پای جان جنگیدند و نگذاشتند ذره ای از خاک میهن اسلامی ایران به دست دشمن بیفتد.
آخرین مأموریت و پرواز این خلبان دلاور هوانیروز در غرب کشور و ۲۰ کیلومتری پادگان سرپل ذهاب بود او و هم پروازش خلبان سعدالله داورزاده در تاریخ۲۱/۷/ ۱۳۵۹ در بیست و یکمین روز جنگ با نیروهای دشمن در منطقه کوره موش درگیر می شوند. سهیلیان و دیگر اعضای تیم در این درگیری خسارت زیادی به تانک ها و نیروهای دشمن وارد می کنند و باعث می شوند دشمن کیلومترها عقب نشینی کند. آخرین گردش پروازی این خلبان شجاع هوانیروز مصادف می شود با اصابت گلوله توپخانه دشمن به بالگرد وی که منجر به شهادت او و هم پروازش می شود.
یاران پروازی او حکایت می کنند در حین عملیات با خلبان شیرودی تماس می گیرد و تقاضای حضور او در پادگان سرپل ذهاب را می کند، اما زمانی که شیرودی به پادگان می رسد، با جنازه سوخته این خلبان شهید مواجه می شود. خلبان شیرودی نیز هفت روز پس از شهادت سهیلیان در همان منطقه شهید شد.
خاطره ای از شهید
یکی از افتخارات بزرگ شهید سهیلیان، آزاد کردن سر پل ذهاب بود. آن هم درست زمانی که از تهران، دستوری مبنی بر تخلیه پادگان سرپل ذهاب و از بین بردن مهمات داده شده بود تا مبادا انبار مهمات به دست دشمن بیفتد. شهید سهیلیان هم دستور رسیده را نادیده گرفت و اعلام کرد: هر کس می خواهد از این پادگان برود، برود. اما هیچ کس حق ندارد یک بالگرد از اینجا خارج کند. او در حالی دستور را نادیده گرفت که دشمن حتی سیم های خاردار پادگان را رد کرده بود. به گفته شهید شیرودی: «حمید آنچنان برای آزاد کردن سرپل ذهاب مصمم بود که روی چمن های پادگان یکه و تنها و با اراده راسخ نشسته بود و نمی شد تنهایش گذاشت. به همین خاطر من و چند تن از دوستان به طرفش رفتیم و اعلام آمادگی کردیم.» در یک عملیات گسترده که با فرماندهی شهید سهیلیان انجام شد، به کمک خدا و همراهی دوستان، پادگان سرپل ذهاب آزاد شد.