مدتی افتخار داشتم در خدمت برادر اسیری به نام ستوان یکم امان اللهی باشم. من در یگان شهادت در کنار این برادر خدمت می کردم. پدر ایشان شهید شده بود و برادرش نیز به اسارت نیروهای بعثی در امده بود و خودش نیز بنا به وظیفه، از اوایل جنگ در جبهه ها حضور داشت. در یکی از عملیات ها من به همراه این برادر توسط عراقی ها به اسارت گرفته شدیم. وقتی آنان کلمه «اسیر» را به ما می گفتند، برادر امان اللهی خطاب به انان خروش بر می آورد که « ای بدبخت های بیچاره، ما اسیر نیستیم، اسیران واقعی شما هستید. ما انسان های آزاده ای هستیم که آمده ایم شما را نجات دهیم. اسیر واقعی کسی است که در بند اسارت است.»